خيره به صورت آينه حرف ميزنم. دوست دارم چشمانش درست روبروي چشمانم باشد و صورتش نزديك به صورتم تا بهتر ببينمش و بهتر احساسش كنم.
تو خيلي خوبي. خوب يعني چي ؟ يعني بي نظير، يعني باب ميل، يعني بي همتا، يعني تك، يكتا، يعني بهشت خدا، تو خود بهشتي، تو خلق شدي كه دوست داشته بشي. يه لبخند بي تكلف. باور. باااااااااااااااااااااااااااااااووووووووووووووورررررررررررررررررررر. آدمها باورهام رو مي برن زير سوال و من گاهي جوابي براي سوالها پيدا نمي كنم. حسم رو مي فهمي؟ آره…
دستم را مي كشم روي صورت آينه كه با بخارها محو شده است. رد انگشتانم مي ماند روي صورتش، گونه هايش قرمز شده بود و چشمانش مي درخشند. صداي شرشر آب مي آيد از فاصله هاي دور و نزديك، اگر باران ببارد…
به آينه نشانش مي دهم و مي گويم:” يك تماس كوچك درياچه درست مي كند” آينه مي خندد، درون چشمانم مي خندد، درون قلبم مي خندد. آينه را مي بوسم. چه داغ بود بوسه اش روي گونه سمت راست و رنگ لبهاش كه جا ماند روي گونه سمت راست.
بيا توي هوا شنا كنيم و نترسيم از غرق شدن، آينه من.